خوب دندان‌های منو شمرده‌اید! [۸۷] هردوی آن‌ها مانند حاجی آقا در حدود ۸۰ سال داشته‌اند، در مازندران دارای ملک، و از سران میانه‌روی انقلاب مشروطه بوده‌اند. [۸۵] کاتوزیان، حاج محتشم‌السلطنه (حسن نوری اسفندیاری، ۱۲۴۶–۱۳۲۳ خورشیدی) و حاج مخبرالسلطنه (مهدی‌قلی هدایت، پسرعموی والدین صادق هدایت، ۱۲۴۳–۱۳۳۴ خورشیدی) را دو الگوی اصلی شخصیت حاجی آقا در دنیای واقعی می‌داند. امروز بیا به مردم بگو زمان شاه شهید خدا بیامرز! باید دائماً تو سرتان چماق زد،… مشروطه… آزادی… برای اینه که بهتر بشه دزدید —در کوزه بگذارید آبش را بخورید! [۳۰], کتاب صوتی حاجی آقا با صدای عبدالحمید معصومی ضبط، و در ۲۰۰۷ میلادی منتشر شده‌است که مدت آن ۳ ساعت و ۲۶ دقیقه است. حاجی آقا که بیماری شقاق مقعدش عود کرده‌است، بر روی تخت بیمارستان منتظر آغاز جراحی است. — یادتان هست کوچهٔ شترداران منزل داشتید؟ ابوی‌تان در قید حیاتند! زن‌هایش نیز از مرگ او خوشحالند و می‌زنند و می‌رقصند. [۱۴] حاجی آقا همچنین بلندترین کار داستانی هدایت پس از بوف کور دانسته شده‌است. [۱۳۶], به‌باور نصراصفهانی و فهیمی، انتخاب نام‌های طنز مانند حاجی آقا (که حتی به مکه هم نرفته است)، بکاءالذاکرین، حجت‌الشریعه، علی‌قلی خیبرآبادی، کلب زلف‌علی، دکتر جالینوس‌الحکماء، گل و بلبل، آقا کوچیک، منادی‌الحق، دوام‌الوزاره، انیس‌آغا، مه‌لقا، اقدس، محترم، حلیمه‌خاتون، مراد، شاه شهید، یوزباشی، حسین سقط‌فروش، بصیر لشکر، فلاخن‌الدوله، قوچ‌علی بیگ، سرهنگ بلندپرواز، مشهدی فیض‌الله، سرتیپ‌ الله‌وردی، میخ‌چیان، رئیس‌الوزراء، تاج‌المتکلمین، و خیزران‌نژاد، به طنزگونگی این داستان افزوده است. حالا آمدیم و پسر عموی محترمه، به همه که محرم نیست، مردم فردا هزار جور حرف در می‌آرند. اما چون همسایه لجن حوضش را در جوی کوچه خالی کرده بود، بوی گند تندی فضای هشتی را پر می‌کرد. هاشمی سپس اشارهٔ خود هدایت در داستان را یادآوری می‌کند: «ولیکن از آنجا که هشتی چهار نشیمن بیشتر نداشت، مهمان‌های او هیچوقت از سه نفر تجاوز نمی‌کرد. یک پایم این دنیاست و یکیش آن دنیا! و به حکومت رضاشاه پایان می‌دهند. [۱۴۷], کاتوزیان، حاجی آقا را مشهورترین کار داستانی هدایت پس از بوف کور نامیده‌است. داستان «ویولن روتشیلد» فاقد مقدمه است. این کتاب توسط اعضای کافه‌کتاب برای استفاده همگان در کافه‌کتاب بارگزاری شده است. یک پایش را بلند کرد گذاشت روی سکو و در حالی که غلامرضا را دزدکی می‌پایید مشغول غلیان کشیدن شد. حاجی آقا بلندترین کار داستانی هدایت پس از بوف کور است که به چهار بخش تقسیم شده‌است. [ب][۳۳][۳۴][۳۵] در ۱۹۷۹ میلادی، ترجمهٔ انگلیسی حاجی آقا به‌وسیلهٔ جرج مایکل ویکنز، از طریق مرکز مطالعات خاورمیانهٔ دانشگاه تگزاس در آستین، زیرِ عنوانِ حاجی آقا: پرتره‌ای از یک کلاهبردار ایرانی[پ] منتشر شد. این داستان در زمان جنگ جهانی دوم اتفاق می افتد و محوریت آن بر شخصی به نام حاجی آقا، یکی از بازاریان تهران است. امروز که سرم را شانه زدم یک چنگه مو پایین آمد…. هدایت همچنین چندین بار به اعضای حزب اجازه داد تا جلسات محرمانهٔ خود را در محل زندگی‌اش برگزار کنند. [۹۰], مراد، پیشخدمت حاجی آقا است. بخش دوم شامل توصیف‌هایی از زندگی حاجی آقا و پیشینهٔ اوست. [۱۱۴] دخالت‌های هدایت در داستان شامل انتخاب نامی برای شخصیت اصلی که هیچ تناسبی با رفتارهایش ندارد، ظاهر نازیبای او، و اختلاف دیدگاه آشکار نویسنده با حاجی ابوتراب است. داستان حاجی آقا در پیش و پس از اشغال ایران توسط متفقین در جنگ جهانی دوم روی می‌دهد. آن وقت‌ها مردم پر و پا غرس پیدا می‌شدند، همه بابا ننه‌دار بودند، مثل حالا که نبود. مرحوم ابوی از اعیان درجهٔ اول بود، سفر قندهار سه من و یک چارک چشم درآورد. وقتی این‌جا پیش من افراد محترم هستند، هیچ‌کس حق بیرون رفتنو نداره. گمان می‌کنه من می‌خوام صنار سه شایی اونو بالا بکشم؟ من اگر یک موی سبیلم را توی بازار گرو بگذارم صد کرور تمن به من جنس می‌دند. [۱۱۶], در مدخل دانشنامهٔ ایرانیکا، حاجی آقا یک نوولا یا رمان کوتاه نامیده شده‌است. مثل این‌که خودم همیشه کشیکشان را می‌کشم… فهمیدی؟, — این مرتیکهٔ نره غول، پسر عموی محترم، نمی‌دانم اسمش گل و بلبل یا چه کوفتیه، مردم چه اسم‌ها روی خودشان می‌گذارند! — خدا بیامرزدش، نور از قبرش بباره! — قربان! [۸۳] پسر اول حاجی آقا، آقا کوچک است که پس از هشت دختر به دنیا آمده‌است. [۱۵۲], اندکی پس از چاپ و پخش حاجی آقا در ۱۳۲۴ خورشیدی، مجتبی مینوی در بخش «کتاب‌های تازه‌چاپ فارسی» برنامهٔ فارسی رادیو لندن، مقاله‌ای را که دربارهٔ کتاب نوشته بود، خواند. زمان شاه شهید خدا بیامرز! مثلاً این هم راحتی سر پیری من شده! [۶] آبراهامیان می‌گوید که در این زمان، کشمکش‌های سیاسی عمیقی در ایران پدیدار شده بود. [۱۱۱] ساختار محکم، فرم، طرح، شخصیت، تکنیک، سبک، موضوع، درون‌مایه، فضا و صحنه از جمله عناصر رمان است که صدری‌نیا و رنجبر در حاجی آقا یافته‌اند. مجموعه آثار صادق هدایت: (حاجی آقا ـ سگ ولگرد) همراه با نقد و بررسی. حاجی آقا داستان بلندی از صادق هدایت است که در ۱۳۲۴ خورشیدی توسط انتشارات مجلهٔ سخن در تهران منتشر شد. بگو خودم می‌خوام برم بیرون گردش بکنم. [۱۳] حاجی آقا جزو آخرین داستان‌هایی است که هدایت نوشته است. خدایا از گناهان همهٔ بنده‌هایت بگذر!…. این صفحه آخرین‌بار در ‏۹ اکتبر ۲۰۲۰ ساعت ‏۱۷:۲۰ ویرایش شده‌است. — قربان! دفعهٔ هزارمه که می‌گم، مگر کسی حرف منو گوش می‌گیره؟ اگر از این‌جا رد شدید نشدید. دستهٔ نخست، درون‌گرا[۶۹] و دستهٔ دوم برون‌گرایند. من هم تازه اسم بی‌مسمای «حاجی آقا» روم گذاشتند و کر و کری می‌کنم. به‌گفتهٔ خضرایی، به‌جز گفتگوها، چیز دیگری که این دو بخش را پیوند می‌دهد، وجود دو شخصیت به نام‌های دوام‌الوزاره و مزلقانی است که در هر دو بخش نخست و سوم برای برآورده ساختن خواست‌هایشان به دیدن حاجی آقا می‌آیند. طنزی که صدری‌نیا و رنجبر، تند، زننده، قوی و غنی نامیده‌اند. همچین دستم به دهنم می‌رسه. هرچی باشه فیل مرده‌اش صد تمن زنده‌اش صد تمنه. این داستان در زمان جنگ جهانی دوم اتفاق می‌افتد و محور آن شخصی به نام حاجی ابوتراب، یکی از بازاریان تهران است که هدایت مجموعه‌ای از زشتی‌های اخلاقی را در وجود او قرار داده است. — این یک چارک آلو بود؟ کارد بخوره به شکمتان. [۱۲۱] هاشمی می‌گوید که تفاوت رمان و داستان بلند صرفاً در حجم آن نیست. چاپ دوم، تهران: ۱۳۸۳، isbn ۹۶۴-۵۷۳۱-۷۱-۲. [۱۲۳] هاشمی می‌گوید که ظاهراً انتخاب این فرم خاص بدین سبب بوده‌است که صادق هدایت می‌خواسته حاجی آقا با کم‌ترین تغییرهایی، به‌صورت نمایش قابل اجرا باشد. من هنوز همه‌اش یادمه، مثل این‌که دیروز بوده. حاجی آقا رمان کوتاهی از صادق هدایت است که در ۱۳۲۴ خورشیدی منتشر شد. [۵۶][۵۷], حاجی ابوتراب در شب عید قربان به دنیا آمد و به همین دلیل بدون آن‌که به مکه برود، حاجی شد. حالا باز هم به من محتاجند، از سادگی من سوء استفاده می‌کنند. [۷۷][۷۸] پدر حاجی آقا، مشهدی فیض‌الله نام داشته که با خرید ارزان تنباکو در جریان تحریم آن، و فروشش به قیمت بالا پس از تحریم، پولدار شده‌است. من همیشه چوب وجدانم را می‌خورم، دیگر چه می‌شه کرد؟ امروز روز کم‌تر آدمی پیدا می‌شه… خوب، ما پیر و قدیمی هستیم، اهل محل به من معتقدند. آن‌ها می‌گویند که به همین دلیل، حاجی آقا باید ماهیتی مرکب داشته باشد تا بتواند ویژگی‌های این‌گونه نظام‌ها، و چهره‌های رجال حامی و مجری آن‌ها را افشا کند. اما همچنین حالیش بکن که به محترم برنخوره… (حاجی به فکر فرو رفت), — بله قربان!… دیروز عصر یوزباشی حسین سقط فروش گفت اگر حاجی آقا اجازه بدند حسابمان را روشن بکنیم. [۲۰][۲۱][۲۲][۲۳][۲۴] در این زمان مجلهٔ سخن زیر نظر پرویز ناتل خانلری اداره می‌شد که دوست نزدیک هدایت بود. [WorldCat.org]", "Heer Hadzji (Book, 2003) [WorldCat.org]", "HEDAYAT, SADEQ vi. اما با وجودی که می‌دانست که من دودی‌ام نگفت یک غلیان برایم بیاورند. مچ پای کپلی و پر پشم و پیلهٔ او که از بالا به زیرشلواری گشاد و از پایین به ملکی چرکی منتهی می‌شد، موقتاً زیر پردهٔ زنبوری عبا پنهان شد. این داستان در زمان جنگ جهانی دوم اتفاق می‌افتد و محور آن شخصی به نام حاجی ابوتراب، یکی از بازاریان تهران است که هدایت مجموعه‌ای از زشتی‌های اخلاقی را در وجود او قرار داده است. هدایت هم خود را موظف دید که مردم را آگاه کند و بنابراین به نوشتن این داستان پرداخت. حاجی آقا داستان بلندی از صادق هدایت است که در ۱۳۲۴ خورشیدی توسط انتشارات مجلهٔ سخن در تهران منتشر شد. — نه، برعکس. یک دقیقه پیش بود مراد نبات خرید آورد. [۸] در انتخابات دوره چهاردهم مجلس شورای ملی، ۲۳ کاندیدای حزب توده با ۲۰۰ هزار رأی، بیش از ۱۳ درصد کل آرای اخذشده را در سراسر کشور به‌دست آوردند. می‌خواستید یک تیکه بدهید دست بچه. پرسید: حاجی آقا: — بله، بفرمایید. می‌دانی مخارجش چقدر شده بود؟ شش هزار و دو عباسی و سه تا پول. [۱۶] به‌گفتهٔ حسن میرعابدینی، این کتاب تصویر گسترده‌ای از وضع اجتماع و شیوهٔ زندگی مردم در پیش و پس از ۱۳۲۰ خورشیدی ارائه می‌کند و هدایت با نوشتن آن افشاگری‌های تند و تیز روزنامه‌های جنجالی آن دوران را نشان داده و به انتقاد از شخصیت‌های واپس‌گرای اجتماعی و رجال دورهٔ بیست ساله (۱۳۰۰–۱۳۲۰ خورشیدی) می‌پردازد. او دیگر مانند گذشته هیتلر را ستایش نکرده و در عوض از دموکراسی پشتیبانی می‌کند. من پوستی از سرتان بکنم که حظ بکنید. [۷۹], حاجی آقا از نظر ظاهری آدمی چاق با ابروهای پرپشت توصیف شده‌است. به جان کیومرثم قسم! هدایت در آن با خلق تیپ‌های گوناگون به نقد جامعه پرداخته است. حاجی آقا نام داستانی از صادق هدایت است. مراد غلیان آورد و دست به سینه کنار ایستاد. بسیاری از محققان، کتاب «بوف کور» او را، مشهورترین و درخشان‌ترین اثر ادبیات داستانی معاصر ایران دانسته‌اند. به‌گفتهٔ او در رمان، کثرت شخصیت‌ها و موقعیت‌ها پیرامون موضوع، شخصیت، یا موقعیتی خاص و یگانه وجود دارد. [۵۲], حاجی ابوتراب برای مراجعه‌کنندگان متعددش برحسب نیاز و مناسب بودنِ موقعیت، از قدرت نفوذ خود در دستگاه‌های دولتی و دوستی‌هایش با سران حکومت و دربار، حرف می‌زند و با استفاده از رابطه‌های خود و بند و بست‌هایی که با سران حکومت دارد، و با گرفتن حق و حساب، مشکلاتی که آن‌ها در کارهای نامشروع خود دارند، حل کرده و راه‌ها را برایشان هموار می‌کند. کدام زیارت؟ به این آسانی به کسی اجازه نمی‌دند، اگر اجازه و باشپرت می‌خواد باید بیاد پیش خودم. — پس مال من همه‌اش حرام و هرس می‌شه. در دنیا همین خوبی و بدی می‌مانه و بس. [۱۴۴], مینوی حاجی آقا را به عینک تماماً سیاهی تشبیه کرده که صادق هدایت به ایرانیان داده‌است تا با آن کشور و مردم خود را ببینند. این داستان در زمان جنگ جهانی دوم اتفاق می‌افتد و محوریت آن بر شخصی به نام حاجی آقا، یکی از بازاریان تهران است. کی باور می‌کند؟ من هیچ‌وقت یادم نمی‌ره، خونهٔ مرحوم ابوی یک بقلمه درست کرده بودند؟ هیچ می‌دانی بقلمه یعنی چی؟ بوقلمون را می‌کشند، می‌گذارند بیات می‌شه، بعد اوریت می‌کنند و تو شیکمش را از آلو و قیسی پر می‌کنند، آن وقت توی روغن یک چرخش می‌دهند و می‌پزند. یادش بخیر! اما من مقر نیامدم، کسی هم نفهمید که من بودم. آب دهنش را فرو داد و چشم‌هایش به دو دو افتاد). بخش اول و سوم کتاب، گفتگوهای حاجی ابوتراب و بازدیدکنندگانش در هشتی خانه اش است. از صبح تا شام جان بکنم، وقتی که می‌رم تو اندرون یا باید کفش و کلاه بچه‌ها را جمع بکنم، و یا دعوای صیغه و عقدی را و یا کسالت حلیمه خاتون را تحویل بگیرم! راستش من چایی تلخ را سرکشیدم. خضرایی همچنین بخش چهارم و پایانی داستان را یک کُدا در نظر گرفته‌است. [۱۱], صادق هدایت حاجی آقا را در زمان اشغال ایران در جنگ جهانی دوم به‌وسیلهٔ متفقین و پس از آن نوشته است. شاید به خیال افتاده که پول‌های دزدیش را حلال بکنه؟ اگر راست می‌گه بره جلو زنشو بگیره… از قول من بهش بگو که واسهٔ این چندره غاز من نمی‌گریزم… خوب پاخورشی چی خریدی؟. [۱۹], حاجی آقا نخستین بار در ۱۳۲۴ خورشیدی (۱۹۴۵ میلادی)، در ۱۳۲ صفحه، به صورت ضمیمهٔ مجلهٔ سخن در تعدادِ کمِ ۶۰ نسخه، و زیر تخلص «هادی صداقت» در تهران چاپ شده‌است. حاجی آقا | صادق هدایت نام کتاب : حاجی آقا نویسنده : صادق هدایت حجم کتاب : ۵۴۶ کیلوبایت دسته » ادبیات » رمان قالب کتاب : PDF تعداد صفحات : ۶۲ پسورد : www.98ia.com منبع : wWw.98iA.Com دانلود به‌گفتهٔ آبراهامیان، «برای نخستین بار در تاریخ ایران، یک سازمان رادیکال غیرمذهبی از حمایت عمومی برخوردار شد.» حزب توده در حوزهٔ فرهنگی نیز نفوذ زیادی داشت و بیشتر نویسندگان و شاعران کشور به‌گونه‌ای با آن پیوند یافته بودند. حلیمه خاتون که پناه بر خدا! تو یک‌جوری حالیش بکن. همه چشمشان به دست منه، سر کلاف که کج بشه، خر بیار و باقالی بار کن. می‌دانی این‌ها سر سفرهٔ باباشان نان نخوردند. [۹۴], منادی‌الحق شاعری تنگ‌دست، منزوی، و دگراندیش است که در بخش سوم بدون مقدمه وارد داستان می‌شود. داستان آن در زمان جنگ جهانی دوم اتفاق می‌افتد و محوریت آن بر شخصی به نام حاجی آقا، یکی از بازاریان تهران است. — به بهانهٔ بچه، ننه می‌خوره قند و کلوچه! همچنین در این داستان از اصطلاح‌های عامیانهٔ مردم استفادهٔ فراوان شده‌است. به ما چه؟ زهر طرف که کشته از کتاب‌هایی که در آن‌ها به بررسی حاجی آقا پرداخته شده‌است، می‌توان به موارد زیر اشاره کرد: در پروژه‌های خواهر می‌توانید در مورد حاجی آقا اطلاعات بیشتری بیابید. گمان می‌کنی مرحوم حاجی میرزا آقاسی کم کسی بود؟ تمام سیاست دنیا مثل موم تو چنگولش بود. [۱۴۵] به گفتهٔ مینوی، تصویری که هدایت از فساد و خرابی ایران ارائه می‌کند، آنقدر خجالت‌آور است که موجب ناامیدی انسان می‌شود. [۲۶] برخی دیگر از ناشرانی که حاجی آقا را چاپ کرده‌اند، عبارتند از: کتاب‌های پرستو (۱۳۴۳ خورشیدی، در ۲۲۴ صفحه در قطع جیبی)،[۲۷] جاویدان (۱۳۵۶ خورشیدی، در ۱۱۰ صفحه در قطع رقعی)،[الف]دادار (۱۳۷۸ خورشیدی، در ۱۳۶ صفحه)، قصه‌گو (۱۳۷۹ خورشیدی، در ۱۳۴ صفحه)، امیرمند (۱۳۸۰ خورشیدی، در ۱۰۹ صفحه)، جامه‌دران (۱۳۸۱ خورشیدی، در ۱۱۵ صفحه)، و آریابان (۱۳۸۱ خورشیدی، در ۱۰۹ صفحه). اگرچه قابلی نداشت، من همیشه می‌گم: سر و جان فدای رفیق. یک روز به هوای سردرد، یک روز به بهانهٔ مهمان، یک روز برای بچه! [۴] همچنین به گفتهٔ شاپور بهیان، هدایت در این کتاب بیش از هر جای دیگری با حزب توده همراهی نشان می‌دهد. البته توقع دارند… دیروز حجةالشریعه آخوند محل، که شخص شریفی است، پیش من بود. توی این خونه همه نقل و نبات کوفت می‌کنند. یک چیزی بهت می‌گم نمی‌دانم باورت می‌شه یا نه. [۷۰] علیزاده و نظری انامق شخصیت‌های داستان حاجی آقا را در دستهٔ دوم جای داده‌اند؛ به این دلیل که آنها منزوی و بی‌تفاوت نیستند و در برابر رویدادهای محیط، عکس‌العمل نشان می‌دهند؛ هرچند این عکس‌العمل‌ها نتیجه‌ای در پی نداشته باشد. [۹۷][۹۸] صدری‌نیا و رنجبر می‌گویند که نویسنده در نقش راوی، زشتی‌های جامعه را نشان می‌دهد و سپس منادی‌الحق را می‌فرستد تا با انتقاد تندش، هرآنچه از زشتی‌ها را که احتمالاً از چشم تماشاگران پنهان مانده‌است، آشکار کند؛[۹۹] به‌علاوه، این فرصتی است تا نویسنده دیدگاهش را دربارهٔ نقد شعر بیان کند.[۱۰۰]. [۱۲۸] در چاپ ۱۳۳۰ انتشارات جاویدان در قطع رقعی و با ۱۰۹ صفحه، بخش نخست دارای ۲۷ صفحه، بخش دوم، ۱۸ صفحه، بخش سوم ۴۶ صفحه، و بخش آخر، ۸ صفحه است. [۱۲۵] صدری‌نیا و رنجبر می‌گویند که اگر هدایت می‌خواست از روش دیگری برای بیان داستان استفاده کند، آنگاه مقدار ملاحظه‌ای به حجم داستان افزوده می‌شد. آقا رضا تعارف را رد کرد، حاجی غلیان را برداشت. تو که شاهدی، من وادار شدم که از ارث محرومش بکنم. [۳۱], حاجی آقا تنها اثر صادق هدایت است که در زمان حیاتش به زبان روسی ترجمه شده‌است. حاجی آقا، نوشته صادق هدایت. [۱۰] هدایت در ۱۳۲۴ خورشیدی به عضویت مجلهٔ پیام‌نو که ناشر افکار انجمن روابط فرهنگی ایران و شوروی بود درآمد و از اعضای فعال تحریریهٔ آن شد. «حاجی آقا» از مشهورترین آثار نویسنده شهیر ایرانی صادق هدایت است. بیشتر منتقدان مانند میرصادقی، صدری نیا و رنجبر آن را رمان شمرده‌اند. اما من روزی هزار تا از این‌ها را به چشم خودم می‌بینم. بنده غلام سرکار هم حساب نمی‌شم. این صفحه آخرین‌بار در ‏۲۴ فوریهٔ ۲۰۲۱ ساعت ‏۱۹:۰۷ ویرایش شده‌است. این شخصیت‌ها هر دو زندگی منفعت‌محوری دارند، هر دو خسیسند، و هر دو به زن و زندگی بی‌اهمیت و سخت‌گیرند. حاجی آقا داستان بلندی از صادق هدایت است که در ۱۳۲۴ خورشیدی توسط انتشارات مجلهٔ سخن در تهران منتشر شد. با این وجود، برخی منتقدان آن را داستانی ضعیف دانسته‌اند و به عناصر داستانی آن مانند طرح و پیرنگ، نقدهای جدی وارد کرده‌اند. [۹۲] صدری‌نیا و رنجبر، مراد را تمثیلی از مردمی می‌دانند[۹۳] که با وجود ناخشنودبودنِ درونی، به نمایندگان دیکتاتوریِ تازهٔ پس از برکناریِ رضاشاه «بله قربان» می‌گویند و خدمت می‌کنند؛ در حالی که این دیکتاتوری، با شعار مردم‌فریب «خدمت به مردم و میهن»، فضایی تاریک‌تر و سنگین‌تر از قبل ایجاد کرده‌است. [۱۴۱] همچنین در مقایسهٔ شخصیت‌ها، شخصیت‌های داستان چخوف، یکنواخت، ایستا، و کسل‌کننده هستند که تغییر حالت نمی‌دهند، در حالی که شخصیت‌های داستان هدایت، همراه با حوادث داستان دگرگون می‌شوند. وقتی که من نیستم، شنیدی؟ تو باید دو چشم داری، دو تای دیگر قرض بکنی؛ هواشان را داشته باشی. شاه شهید خدا بیامرز! معلوم نیست چه مرگشه… می‌دانی؟ زیاد عمر کرده…. [۸۱] او همچنین از عضویت در انجمنی مخفی می‌گوید که ظاهراً شبکهٔ فراماسونری است. مالک این قصر، حلیمه‌خاتون است که حاجی آقا را نمی‌پذیرد و او را به‌تندی از خود می‌راند. نحو بیان داستان از دیدگاه سوم شخص است. هر وقت مسافرت می‌رند، اگر مالی چیزی دارند یا اهل و عیالشان را می‌آورند دست من می‌سپرند. حاجی آقا یک داستان واقع‌گرای طنزآمیز، سیاسی، و اجتماعی است. [۹۵] او روشن‌فکری مستقل و غیرحزبی است که علاوه بر هنرمند و زیبایی‌پرست بودن، دشمن هیئت‌های حاکم و ارزش‌های سنتی نیز است. من با این حال و روز خودم یک پرستار لازم دارم. به‌فاصلهٔ سیزده سال از سقوط رضاشاه تا کودتای ۲۸ مرداد در زمان سلطنت محمدرضا شاه، قدرتی که تا پیش از آن در انحصار یک نفر بود، میان پنج قطب جدا از همِ دربار، مجلس، کابینه، سفارتخانه‌های خارجی، و عامهٔ مردم دست به دست می‌شود. [۱۴۰] نصراصفهانی و فهیمی می‌گویند، روتشیلدِ چخوف و حاجی آقایِ هدایت هر دو نماد افراد مادی‌گرایی هستند که تنها چیزی که می‌شناسند و باعث خرسندیشان می‌شود پول است. هم حوادث در ساخت شخصیت‌ها و تغییر آن‌ها سهم دارد، هم شخصیت‌ها در مسیر حوادث تعیین‌کننده‌اند. قلم پایتان رو خرد می‌کنم. [۹۶] هم صدری‌نیا و رنجبر و هم کاتوزیان، او را نسخهٔ ثانی نویسندهٔ داستان دانسته‌اند. [۱۰] چاپ دومی از کتاب نیز به‌وسیلهٔ انتشارات امیرکبیر در ۱۳۳۰ خورشیدی (۱۹۵۲ میلادی) در دست کم هزار نسخه منتشر شد. با من یکی بدو می‌کنی؟ منم که توی این خونه فرمان می‌دم. از آن‌جایی که نوشته‌های پیشین هدایت همه به‌طور خصوصی و در شمارگان پایین منتشر شده بودند، این نخستین باری بود که کاری از هدایت توسط ناشری حرفه‌ای و با شمارگان بالا منتشر می‌شد. همیشه مرحوم ابوی را بالای دست حاجی میرزا آقاسی می‌نشاند، آن روزها که سیاست مثل حالا نبود. پس از مرگ او، از آنجایی که حاجی ابوتراب پسر یکی یکدانه‌اش بود، همهٔ ثروت پدر به او می‌رسد. مینوی می‌گوید که در آن «سال‌های کذایی» گذشته، کسی جز دروغ و تملق و چاپلوسی نمی‌گفت و نمی‌نوشت. اعلاحضرت رضاشاه با اون چنانیش، صبح هیزم خونه را جلویش می‌کشند، برای یک گوجه فرنگی دعوایی راه می‌اندازه، که خون بیاد و لش ببره! مراد دزدکی به فرق طاس حاجی نگاه کرد، اما به این حرف‌ها گوشش بدهکار نبود. حاجی دید دخترش سکینه است. تو دیگر خودت بهتر می‌دانی… آقا کوچیک را چقدر خرج تحصیلش کردم، فرستادمش فرنگستون برای این‌که پسر اول بود و بعد از آن همه نذر و نیاز سر هشتا دختر خدا بهم داده بود و می‌بایست در خونه‌ام را واز بکنه. SELECTED BIBLIOGRAPHY – Encyclopaedia Iranica", "Hacı Aga: roman (Book, 1998) [WorldCat.org]", "Hadži Agha ; Slepa sova (Book, 1975) [WorldCat.org]", "Ḣozhi Ogho: qissa (Book, 1988) [WorldCat.org]", «حاجی آقا، برساخته‌ای گفتمانی یا نمونه نوعیِ بورژوازی ملی», «نعل باژگونه (تحلیل رمان حاجی آقا و نقد آرای منتقدان)», «نگاهی به طنز اجتماعی در دو اثر از آنتون چخوف و صادق هدایت», https://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=حاجی_آقا&oldid=30115126, مقاله‌هایی که تجمیع ارجاع در آن‌ها ممنوع است, مجوز Creative Commons Attribution/Share-Alike. آن‌ها با حکومت «نظم و انضباط» و پاره‌ای از اصلاحات اجتماعی و اقتصادی رضاشاه موافق، اما با افراط‌های شبه‌مدرنیستی و حملهٔ او به اعتقادها و فعالیت‌های مذهبی مخالف بوده‌اند. طراحی صادق هدایت برای نخستین چاپ حاجی آقا کارهای هدایت مورد حملهٔ اسلام‌گرایان اروپا قرار گرفته‌است. [۵۴] این بخش با مرگ پیرترین زن حاجی آقا، حلیمه خاتون که به درد مزمن معده مبتلاست، پایان می‌یابد. اما این هم یک چارک آلو نبود، من دیگر چشمم کیمیاست. [۶۷][۶۸], علیزاده و نظری انامق، شخصیت‌های داستانی هدایت را با توجه به محیط اجتماعی و سیاسی دورهٔ آفرینششان، به دو دسته تقسیم می‌کنند؛ دستهٔ نخست، آنها که در سال‌های ۱۳۰۰ تا ۱۳۲۰ خورشیدی (دورهٔ حکومت رضاشاه) آفریده شده‌اند و دستهٔ دوم، آنها که از ۱۳۲۰ خورشیدی تا زمان مرگ هدایت در ۱۳۳۰ خورشیدی در داستان‌های او حضور دارند. مراد در را پیش کرد و با لحن شرمنده‌ای گفت: — قربان! حق هم داری. — از صبح تا حالا چرخ منو چنبر کرده آب نبات می‌خواد. او اهل فسق و فجور و مشروب‌خواری است و پیش‌تر اهل قماربازی هم بوده‌است. [۵۱] حاجی ابوتراب، هر روز پس از دادن جیرهٔ آذوقه به زن‌های متعدد خود، در هشتی خانه می‌نشیند و فعالیت‌های گوناگون خود را آغاز می‌کند. کتاب های بیشتر در avayebuf.wordpress.com محوطهٔ هشتی آب و جارو شده بود. زبیده خانوم سرش درد می‌کرد، به من گفت برم یک سیر نبات بگیرم. [۲۸], مشخص نیست که واکنش‌ها به نخستین چاپ کتاب چگونه بوده‌است، ولی رسیدن کتاب به چاپ ششم تا ۱۳۴۳ خورشیدی (۱۹۶۴ میلادی)، نشان می‌دهد که حاجی آقا خوانندگان پرشماری داشته‌است. [۷۳], حاجی آقا پیرمردی است ۸۹ ساله که از سرمایه‌دارهای زمان خودش محسوب می‌شود. چرا بچه این‌قدر کثیفه؟ یک دستمال توی این خونه پیدا نمی‌شه که مفش را بگیری؟ آدم دلش به هم می‌خوره، آبروی صد ساله‌ام به باد رفت! پشتش هم اسهال خونی شدم و تو رخت‌خواب خوابیدم. [۱۲۶], حاجی آقا فصل‌بندی خاصی ندارد،[۱۲۷] ولی صادق هدایت آن را به چهار بخش تقسیم کرده‌است. شخص تازه‌وارد را بغل دست خودش نشانید و رو کرد به مراد: کسی که تازه وارد شده بود، گفت: — خیلی متشکرم، چایی صرف شده. دیدی چه به‌روز من آورد؟ امان از رفیق بد! چون می‌خوام برم زیارت…, — این مرتیکهٔ قرمساق پدرسوخته خیلی کلاه سر من گذاشته. فردا صبح، روز بد نبینی، همین‌که مرحوم ابوی خبردار شد، یک دده سیاه داشتیم، اسمش گلعذار بود، انداختن گردن اون. نحو بیان داستان از دیدگاه سوم شخص است. من هم با خودم می‌گم: خوب، کار بنده‌های خدا را راه بندازیم. [۱۲۹], فیروزه خضرایی می‌گوید با وجود آن‌که حاجی آقا اثری ظاهراً سرراست است، ممکن است در ساختار آن پیچیدگی‌هایی یافت شود، به‌ویژه که این داستان کار نویسندهٔ باریک‌بینی چون صادق هدایت است. [۶۲] منادی‌الحق با او بحث می‌کند و او را دزد و رذل می‌خواند. حاجی آقا داستان بلندی از صادق هدایت است که در ۱۳۲۴ خورشیدی توسط انتشارات مجلهٔ سخن در تهران منتشر شد. [۶۳] بخش سوم شبیه به بخش نخست است. [۱۵] داستان آن از زمان سلطنت رضاشاه آغاز می‌شود و پس از سقوط او، وارد دوران پس از شهریور ۱۳۲۰ می‌شود. — اختیار دارید! به‌باور خضرایی، ایجاز در زمان و مکان در این دو اثر، اجازه می‌دهد که گستره‌ای از دیدگاه‌ها آزادانه در آن‌ها جریان یابد. [۵۳], حاجی که از وضعیت جنگ اخباری شنیده و با علاقه پیشروی‌های هیتلر را در اروپا دنبال می‌کند، باور دارد که به‌زودی هیتلر و ارتش آلمان، پس از گرفتن روسیه، وارد تهران می‌شوند. هاشمی آثار هدایت را تک‌صدایی[ح] می‌داند که از خلال گفتگوهای آن‌ها نه دیدگاه‌های اشخاص گوناگون، که حرف‌های شخصی خاص (نویسنده) به‌گوش می‌رسد. هشت نفرند که با هم چشم و هم‌چشمی دارند. این داستان در زمان جنگ جهانی دوم اتفاق می‌افتد و محوریت آن بر شخصی به نام حاجی آقا، یکی از بازاریان تهران است. [۱۴۶], اگرچه پس از انتشار بوف کور مطبوعات وابسته به حزب تودهٔ ایران به نکوهش هدایت پرداخته و او را «روشنفکر مأیوس» نامیدند، پس از انتشار حاجی آقا همین نشریات این اثر هدایت را به‌عنوان نقطهٔ اوج امیدواری هدایت و نمونهٔ والای طنز او ستودند. چه در داستان چخوف و چه در داستان هدایت، از گره‌افکنی، اوج، و نقطهٔ پایان خبری نیست و داستان به‌صورت ساده و یکنواخت است. آن قدر که مردم به شما اعتقاد دارند به من ندارند.» من که نمی‌توانم مال صغیر را زیر و رو بکنم. او که در فرنگ درس خوانده، اکنون ماشین آخرین سیستم پدرش را می‌راند و طلبکارهایش را به سر او حواله می‌دهد. تو هنوز زن‌ها را نمی‌شناسی. فساد نژاد ما از بچه و پیر و جوانش پیداست. اما این اثر در دانشنامه‌های فرهنگ مردم ایران و ایرانیکا، به‌عنوان داستان بلند معرفی شده‌است. خوب، این پسره بی آب و گلم نیست، هر وقت میاد سرش را پایین می‌اندازه و صاف می‌ره تو اندرونی. آن وقت دو ساعت پرت و پلا نقل کرد که کله‌ام را ترکاند و صد جور خواهش و تمنا کرد که کوچک‌تر از همه‌اش دویست تومن می‌ارزید. این بخش به تنهایی، هم توصیفی و هم دارای گفتگو است؛ ولی باز هم با کمک رشته‌ای با بخش‌های دیگر داستان متحد شده‌است و آن هم کاسهٔ طلایی است که دوام‌الوزاره به‌خاطر لطفی که حاجی آقا برای برادر زاده‌اش کرده‌است، برای او فرستاده است و پس از به هوش آمدن حاجی به او داده می‌شود. منو به خاک سیاه نشاند. این همه بریز و بپاش تو این خونه می‌شه باز هم مثل خونهٔ ملا یزقل زندگی می‌کنیم! حاجی آقا همچنین به زبان‌های هلندی،[۴۰] ارمنی،[۴۱] کردی،[۴۲] ترکی استانبولی،[۴۳] اسلوونیایی،[۴۴] و ازبکی،[۴۵] ترجمه و منتشر شده‌است. این کتاب از زمان نخستین چاپ در شمارگان بالا، در ۱۳۳۰ خورشیدی، مورد استقبال کتاب‌خوان‌های ایرانی قرار گرفت. شاید ماشاالله بچه‌ها خوردند، شاید آلوی بی‌هسته بوده. [۱۴۳], به‌گفتهٔ فیروزه خضرایی، خواندن حاجی آقا شخص را به‌یاد نمایش‌نامهٔ بازرس نیکلای گوگول می‌اندازد که آن هم مانند حاجی آقا کاری طنز و سیاسی است. بخش چهارم هم که کوتاه‌ترین بخش داستان است، شامل رؤیای حاجی ابوتراب در عالم بیهوشی است.